گونه پاسخ کودکان را درباره خدا به درست جواب دهیم؟
بیشتر کودکان، با طرح سوالهای غیرمنتظره درباره موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان میشوند.
مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدینشان، انرژی آنها را صرف همه چیز، از کلاسهای هنری و ورزشی گرفته تا رایانه میکنند، اما از درس ایمان غافلاند. آنها فراموش میکنند که آنچه میگویند و عمل میکنند یا نمیگویند و عمل میکنند، تاثیر ماندگاری بر کودک میگذارد.
چطور به زندگی کودکان رنگ معنویت بزنیم؟بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیشتر کارشناسان آن را تایید میکنند، این است که بگذارید بچهها، گفتوگو را هدایت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پیگیری کنید.
حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیانشان را به تکیهگاه قوی و مهربانی نیازمند میدانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند.
فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود، پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند. گرچه کودکان نوپا، كوچكتر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما آنقدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی را درباره خدا یاد بگیرند.
طعم حضور خدا را به کودک بچشانیماین سوال غلط است که: «چطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چهطور به او نشان دهم که خدا، در زندگیاش حضور دارد؟»
حدود سه یا چهار سالگی، بچهها، نام خداوند را یاد میگیرند. کودک، ابتدا، دنبال قویترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، میپندارد که مادر، محکمترین تکیهگاه است، ولی خیلی زود میفهمد که مادر، از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد.
در این زمان است که از ما میپرسد: «چه کسی قویترین است؟» به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: «بزرگتر که شدی، برایت میگویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آنچه را میبیند، قبول دارد. بنابراین نمیتوان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.»
خدای دوست داشتنی 5 سالگیدر فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی میدانند که به آنها اتومبیل یا اسباببازی میدهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوستداشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسشهایی میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا میرود؟ خدا کجا زندگی میکند؟»
اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود»، او، پدری عصبانی را مجسم میکند که آماده است برای جزییترین تخطی، او را تنبیه کند. migna.ir بهتدریج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیباییدوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم و اگر ضرورت خاصی پیش آمد،درباره جهنم به زبانی ساده برایش توضیح می دهیم.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1516
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0